Atypical

ساخت وبلاگ
من غیر معمولم. همیشه بودم. از همون بچگیم فکر میکردم با بقیه فرق دارم. فکر میکردم قدرتی دارم که دیگران ندارن. فکر میکردم قراره چیزی بشم که دیگران قبل از من نبودن یا کاری کنم که قبل از من هیچ کسی انجامش نداده. فکر میکردم قراره ناجی دنیا بشم. فکر میکردم قراره همه چیز زندگیم در کمال مطلق باشه،شخصیتم، ظاهرم، باطنم.. دوست داشتم همه چیزم بهترین باشه و تو هر کاری اول باشم... 

سالهای عمرم که گذشت، دنیا اینو بهم فهموند که من هیچی نیستم. منم یه عوضی و بی همه چیزم مثل خیلیهای دیگه، وحتی به مراتب بدتر از بقیه. دنیا بهم فهموند که به هرجایی برسی باز به هیچ جا نرسیدی... دنیا بهم فهموند که من شاید کمی متفاوتم از بقیه،ولی این تفاوت من تو چیزهای بده نه تو چیزهای خوب.. 

و من حالا این '' متفاوت بودن'' را وارد زندگی کس دیگری هم کردم..همسرم... حالا او هم مجبوره این غیر نرمال بودن زندگی منو تحمل کنه.

من یه نفرینم که هر کسی باهام در تماس باشه بهش مبتلا میشه. 

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۶ساعت 18:15  توسط من  | 
Loneliness...
ما را در سایت Loneliness دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodayakomakkon بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 11:28